✒آوازی از جنس نوشتار🎶

ما همه پرنده ایم اما حرص ها و خودخواهی ها بال هایمان را بریده اند

✒آوازی از جنس نوشتار🎶

ما همه پرنده ایم اما حرص ها و خودخواهی ها بال هایمان را بریده اند

✒آوازی از جنس نوشتار🎶

شاید در این ایام شوم جهان که زمانه و مردمش از هر سو تیغ بر حنجر حق طلبان می کشند بهتر باشد تا سکوت کنیم.
اصلا شاید تکلیف نیز سکوت باشد در جاییکه خوب و بد خلق عاجزند در تمییز کردن بین حق و باطل.
شاید باید پناه برد
از غار دنیا
به غار دل.
خاموش باشیم و در دل بگرییم به حال خودمان و دیگران.
اما می دانم
که
من نمی توانم.....

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۲ مطلب با موضوع «درد دل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دانشگاه تنهاست

دانشگاه تنهاست.

مملکت تنهاست.

دین خدا تنهاست.

اصلا انزوا و غربت خاصیت این زمانه است.

آیا نمی بینید که تزویر و ریاکاری چگونه ذلیلمان کرده؟

  • ۰
  • ۰

سخت تر از مردن

سخت تر از مردن

زندگی کردن با خلق دل مرده است.

  • ۰
  • ۰

آزادی

جویای زیبایی هستیم
تنها در صورت
شرف در انبان
و آزادی تنها در فضای مجازی.
به راستی که ما پست ترین اولاد آدمیم.
  • ۰
  • ۰

تعددی

روزی نیست که جان و مال مردم مورد تعددی قرار نگیرد و همین قانون اساسی مضحک لگد مال نشود.

اما ما در عوض

متن می نویسیم و هشتگ می گذاریم...

خاک بر دهانمان.

  • ۰
  • ۰

جهل

اگر عکس انسانی دوپا را آتش زنیم جامه های خود و سینه های ما را می درید.

اما هر روز صدای خرد شدن استخوان های دسته های مردم را می شنوید و دم نمی زنید.

خدا بکشد شما قوم مسرف را که از سیاهی جهلتان اهل کوفه رو سفید شدند و قوم بنی اسرائیل رستگار.

  • ۰
  • ۰

غربت

ما در غربت

و محبوب با جفاکاران به صحبت

الله اکبر از این حالت....

  • ۰
  • ۰

آب در هاون

آب در هاون مکوب

که خاکستر

دوباره نمی سوزد.

  • ۰
  • ۰

اربعین

روز اربعین بود.

جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی پا به صحرای کربلا گذاشتند.

جابر ابتدا در آب فرات غسل کرد.

سپس عطیه دستش را گرفت تا به سمت مزار شهدا بروند.

جابر گفت: "عطیه، دستم رها کن."

عطیه گفت: "جابر چگونه میخواهی قبر حسین را بیابی

وقتی سال هاست که نور از چشمانت رفته."

حال عطیه کیست؟ عطیه همان مردی است که روزی

چند صد ضربه شلاق خورد ولی سبّ علی نکرد.

عطیه خود دستگیر عالم است.

جابر گفت: عطیه من بوی دوستم را می شناسم.

افتان و خیزان پا به صحرا نهاد. جلو رفت، نزدیک مزار پسر فاطمه شد.

سه بار ندا داد: "یا حسین"

اما جوابی نیامد. بار دیگر ندا داد: "حبیبُ یا یُجیبُ حبیبه؟"

آیا دوست پاسخ دوست خود را نمی دهد؟ قدری اندیشید و گفت:

"چگونه پاسخ مرا دهی در حالیکه غرق به خونی و بین سر مبارک و بدنت

فاصله انداختند."

سپس گفت: "به خدا که ما نیز در سرازیر و بلندی این راه با تو بودیم."

عطیه معترض شد و گفت: "جابر، چگونه با حسین بودی وقتی دختران تو

در خانه هستند و دختران حسین در اسارت."

جابر جواب داد: " عطیه، از رسول خدا شنیدم که هر که قومی را دوست بدارد

با آن قوم محشور شود و هر کس عمل قومی را دوست بدارد در آن عمل با آن قوم

شریک شود."


اربعین نزدیک است عزیزان. این حقیر امسال فیض زیارت نیافتم.

اگر کسی در آن روز در کنار قبر حبیبمان بود و یاد این

داستان افتاد، یاد ما نیز کند.

  • ۰
  • ۰

ای کاش مشکلات تمام می شد

تا به وقت مناجات

سخن از محبت می گفتم

به تو که همیشه هستی...


  • ۰
  • ۰

موفقیت

بعضی ها فکر می کنند موفقیت شبیه یک حرکت افقی است

که انسان را از جایگاهی روی زمین به مرتبه ای دیگر می فرستد.

اما دوستان من

موفقیت حرکتی است عمودی

از زمین به آسمان

از انسان به خدا...